سروش نازنین سروش نازنین ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

♕ سروش شازده کوچولوی من! ♕

جمعه دلپذیر

یه روز جمعه دلپذیر چطوری شروع میشه؟؟      با کله پاچه! یه بعد از ظهر خوب؟؟؟           پارک!! یه شب به یاد موندنی؟؟؟؟        بودن کنار عزیزترینها!!!  امروز من تمام این لیست دوست داشتنی رو داشتم! دنیای این روزهای ما و شازده،دنیای مهربونتری شده.خداروشکر این سری داروهای سرماخوردگی اثر کرده و سرفه های پسر کمتر شده گرچه هنوزم با غذا خوردنش بسی مشکل دارم ولی خب با هم کنار میایم(من کنار میکشم ) جوجه کوچولو این چند روز تعطیلی رو حسابی با پسر عمه ها خوش گذروند و هر ساعت با یه ادای جدید دلبری کرد از همه! همراه پسر عمه ها چشم میذاشت و...
11 آبان 1392

سروش و پرنیا

امروز با عمه زهرا و مامانی رفتیم خونه خاله رباب،پرنیا و مامان لیلاشم اونجا بودن.عمه زهرا و خاله لیلا یه عالمه از پسر گل به سرم عکس انداختن!!               ...
6 آبان 1392

باران که میبارد...

یک دهان دوباره عشق را بخوان آسمان!                                        امشب اولین باران پاییزی سر و روی شهر را شست!! برای چه اینهمه دوست دارم این آواز                    وهم انگیز جهان                        &...
5 آبان 1392

چه خوبه بودنت...

   دومین ماه مهر با تو بودن تموم شد،ولی اومدنت مهری تو قلب منو بابا کاشته که با هیچ تقویم وتاریخی عوض شدنی نیست!خورشید وجودت اونقدر گرم وعظیمه که حتی بودن خودمونم از یاد میبریم،همه چی تو آرامش وآسایش تو خلاصه میشه.اینو بخریم سروش رنگشو دوست داره،اینو بپزم سروش میخوره،بریم بیرون سروش دلش وا شه... دنیامون یه رنگه دیگه شده،رویامون یه شکل جدید گرفته.... چه خوبه بودنت...!!!!   دیشب رفتیم عروسی،شازده پسرو آماده کردیم و تو ترافیک پدر درآر،آهسته و پیوسته رفتیم تا رسیدیم به تالار.حدود5سال پیش جشن عقد ماهم توی همین تالار بود،از پله ها که میرفتم بالا یهو دل تنگ شدم... عوضش شازده پسر،کلی با ارکستر نانای کرد و دس دسی کرد...
5 آبان 1392

غر بزنم؟

این روزا انگار یه خورده دپرسم ،گرچه اونقدرا وقت ندارم بهش بها بدم! همچین وقتایی میرم پیش بابات و میگم:یه کم غر بزنم؟اونم میخنده و میگه:یه کم! بعد من یه کم زیاد واسش میگم و میگم تا سبک شم!حالام میخوام واسه تو بگم: فسقلی پسمل وقتایی که دو ساعت سر گاز یه لنگه پا وامیستم و واست غذا میپزم وشما قاطعانه محض رضای خدا گوشه دهنتم وا نمیکنی ببینی چه مزه اییه دلم میگیره... وقتی که بدقلق میشی و آویزون من، که ساعتها بشینی روی پای من و تلویزیون و ممه رو یه جا داشته باشی همچین بگی نگی کلافه میشم... گاهی میمیرم واسه یه ساعت تنهایی،خوندن یه صفحه کتاب،وب گردی آسوده،گوش دادن یه تراک آهنگ،حموم رفتن بی اضطراااااب!!! وای روزا از صبح که ...
2 آبان 1392

روز خود را چگونه گذراندید؟

پسر کوچولو چند وقته تو کامپیوتر عمه کوچیکه یه آهنگ پیدا کرده(برقصا محسن چاووشی!)و کلی باهاش حال میکنه!تا میریم بالا عمممه زنان میره سمت کامپیوتر و میگه:دس دس !!!! بعدم کلی با آهنگه دس دس میکنه و به همه ی دورو بریاشم دستور دست زدن میده!تازشم هرچند دقیقه یکبار به عمه اش دستور میده رقص نور کامپیوتر و واسش عوض کنه!! امروز صبحم تا از خواب پا شده و طبق معمول تو خواب و بیداری دستور دادن واسشون آب آوردم تلو تلو خوران رفت سر کامپیوتر و گفت ماما دس دس! منم بدو بدو آهنگو دانلود کردم و واسش گذاشتم، بعد رفته سر کتاباشو اون کتابی که چند روز پیش گوششو پاره کرده بودو برداشت،منم مثلا اومدم بچه رو دچار عذاب وجدان کنم که دیگه کتاباشا پاره نکنه نوچ نو...
2 آبان 1392

مادرانه

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان، نشسته روی تخت ما و یکی از کتاباشو با آرامش پاره میکنه و هراز گاهی عشقولانه به من نگاه میکنه ویه مامای شیرین میگه وبه کاغذا اشاره میکنه که ببین... دنیائیه مادر بودن!من اصولا آدم سختگیری بودم ولی این روزا این همه آسونگیری رو از خودم عجیب میدونم شازده پسر این روزا حسابی بلبل زبونی میکنه این لیست کلماتنیه که تا امروز میتونه بگه:    مامااا:مامان بابا آب به:آب عمه دده په په هم:غذا هن هن:وسایل 4چرخ اده دس دس زی زی:هرجنبنده ای بجز هاپو هاپ:هاپو ننی:نینی هیس:نیست   از شیطونیاشم چی بگم فقط ...
26 مهر 1392