غر بزنم؟
این روزا انگار یه خورده دپرسم،گرچه اونقدرا وقت ندارم بهش بها بدم!
همچین وقتایی میرم پیش بابات و میگم:یه کم غر بزنم؟اونم میخنده و میگه:یه کم! بعد من یه کم زیاد واسش میگم و میگم تا سبک شم!حالام میخوام واسه تو بگم:
فسقلی پسمل
وقتایی که دو ساعت سر گاز یه لنگه پا وامیستم و واست غذا میپزم وشما قاطعانه محض رضای خدا گوشه دهنتم وا نمیکنی ببینی چه مزه اییه دلم میگیره...
وقتی که بدقلق میشی و آویزون من، که ساعتها بشینی روی پای من و تلویزیون و ممه رو یه جا داشته باشی همچین بگی نگی کلافه میشم...
گاهی میمیرم واسه یه ساعت تنهایی،خوندن یه صفحه کتاب،وب گردی آسوده،گوش دادن یه تراک آهنگ،حموم رفتن بی اضطراااااب!!! وای
روزا از صبح که پا میشم دور خونه میچرخم و جمع میکنم و پاک میکنم و تمیزمیکنم،ولی شب که یه نگاه بندازی انگار نه انگار، دلم به خودم میسوزه.
انگار یه خورده خسته شدم،به دل نگیر شازده کوچولوی مامان!تمام این گله گذاریا با یه دونه ماچ صدا دار که فقط از لپ مامان میکنی در میره نی نی معصوم من