500امین روز...
روز ها اونقدر پر شتاب میان و میرن که گاهی حساب و کتابش از دستم در میره،امروز خاله شهرزاد یادم انداخت که شازده پسرم 500 روزه شده!
الهی قربون اون صورت ماهت ماه من!!
دنیای این روزای اما پر شده از خرابکاریها و شیطونیای پسر و صبوریهای من
اصولا این صندلی به این دلیل اینجاست که شما نری پشت میز و پریز و نکشی!آخه کجا میری؟
اونجا جای نشستنه آخه
به به بفرما بستنی
شیطون بلا اونقد بزرگ شده که شدیدا به خودش حق انتخاب میده!چندروز پیش رفته بودیم بیرون یه ماشین خوشگل دیدیم،من و آقای پدر رنگ مشکیشو پسندیدیم ولی شازده پسر قرمزه رو برداشت و به التماسای ما وقعی ننهادو مارو گذاشت تو خماری!
سروش و عروسکای انگشتی!
و فرفره....
ای جانم!!!!!!!
بعضی وقتام به مامانش کمک میکنه پسملی
ای جان...
این هم اولین تجربه نون پزی من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی