یلدات مبارک ماه من!
وقتی که قراره تو توی آسمون زندگیمون بتابی پس بذار شب هرچقدر که میتونه سیاه و طولانی باشه ماه من!
وقتی عکسای یلدای پارسال و نگاه میکنم از ذوق بزرگ شدنت قند تو دلم آب میشه!
امسال من و عمه زهرا کمر همت بستیم به تزیین هندونه عزیز (که آبروداری کرد و تو سرخ از آب دراومد) و با چاقو و قالب شیرینی و قاشق اسکوپ و خلاصه هرچی دم دستمون بود!افتادیم به جون زبون بسته و مثلا از خودمون هنر در کردیمشمام که عاشق و شیفته هندونه و چند ماهم که از دیدن روی همچون ماهش محروم!تا تونستی تقاضای هندونه کردی و ما هم واسه اینکه اجازه هنر نمایی بهمون بدی و با سر نری تو دهن کوسه!!! تند تند هندونه گذاشتیم تو دهنت!!
قرو قمیشمونو رو هندونه پیاده کردیمو تا عمه میزو بچینه من و بابا رفتیم پایین و جل الخالق با همکاری صمیمانه آقای پدر خمیرای ور اومده رو پهن کردیمو پیتزایی ساختیم در خور شب یلدا(چه از خود راضی!)
بعضی وقتها از خلاقیتت تو ابداع موارد مادر حرص بده در عجبم!یه جوجه 16.5 ماهه با 11 تا دندون و چند تا کلمه ی نصفه نیمه آخه چقد میتونه شیطونی کنه؟؟؟ها؟؟؟؟ خیییییییییلیییییییی!!!!!!!!!!!
سر سفره تند و تند گاز میزدی به پیتزا منم ذوق زده که بچم داره غذا میخوره یهو دهنتو خالی میکردی که جا واسه لقمه بعدی وا کنی!
ای خدا قسمت تراژیک داستان اونجاست که یهو یه لیوان دوغ خالی بشه تو سفره
بعدم که باز داستان هندونه خوردن تند تند که مبادا یه تیکشو من بخورم
و انار.... و آجیل..... و...... و....... و......
همه چی یه طرف ماهی مادر شوهر یه طرف!
مواظب باش گازت نگیره!
بلهههههههههه!!!!
الهی عمر شیرین و پربرکتی داشته باشی ماه من!