بهاریه!!!!!!!!
نازنین پسرم:نگاهت آسمان را هدیه میدهد!
روزگارت بهاری زیباترین بهارم!!
امسال دومین سال بودن تو کنارمونه،دومین بهار مادر بودن،پدر بودن،یه خانواده واقعی بودن!گاهی وقوع یه اتفاق تمام گذشته رو تحت تاثیر قرار میده،اینکه چطور بدون تو زندگی میکردیم،آسمون چه شکلی بود؟اون موقع هم دیدن یه گربه اینقدر جالب بود؟چاله های آب همیشه استرس افتادن داشت؟اون موقع هم نگاهم مدام دنبال موجودات زنده تو باغ و باغچه میگشت؟...
یادم نیست!!ولی مطمئنم حال خوش امروز و نداشت هرچند بی دغدغه تر و سبکبار تر بود،ولی خوشبختی مادر بودن یه چیز دیگست!
امسال اولین تحویل سالی بود که موندیم خونه(گرچه خونه مامانی بودیم!)برای چهارم بلیط کرمان گرفتیم و جای تمام دوستان سبز دیروز ساعت6/5صبح برگشتیم!
شیرین مادر کنار سفره 7سین مامانی!
شازده کوچولو در حال بررسی شرایط دمای آب!
مشترک مورد نظر به شدت مشغول میباشد...
قربون قد و بالاتون بودین حالا...
پارسال چهار شنبه سوری کرمان بودیم،چون شما کوچولو بودی و سراسر زمستونو درگیر سرماخوردگی و عفونت گوش!با هن هن دایی تو شهر چرخ زدیم و شادی مردمو از تو ماشین نگاه کردیم! ولی امسال ماشالا مردی شدی واسه خودت!!با اینکه من همش نگران ترسیدنت بودم ولی اینقدر خونسردانه رفتار کردی که من واقعا متعجب بودم!توپتو محکم گرفته بودی زیر بغلتو با آرامش قدم میزدی!!
همه چیز خوب و خوش بود ولی یهو انگار حوصله ات سر رفت و یه خورده از نور شدید منور ترسیدی،منم آوردمت خونه و شیر خوردی و آروم شدی.
پسملی و عرفان!