روزهای نیمه ابری!
فکر میکنین این چرا اینطوری شده؟؟؟من با دیدنش چه طوری شدم؟؟؟؟؟سروش چه شکلی شده؟؟؟؟؟؟
نمیتونین حدس بزنین خودم میدونم!!!!!!!!!!!!!
این یه سایه کاملا نو بود!!!(به دلیل بی استعدادی در امر آرایش!!) که تو چند دقیقه ای که من داشتم پرده های اطاق شازده رو تو حیاط پهن میکردم با سر انگشتای کوچولوی پسر به این صورت در اومده
حالا جهنم سایه!!تمام صورت و دستای فسقلیش و قالی بیچاره غرق پودرای رنگی رنگی کرده!!شیطون بلا تا قیافه من و دید شروع کرد به ادا بازی و کله شو بین پاهای من قایم کردن و پررو پررو ممه خواستن!!!!!!!میخواستم.... لعنت به دل سیاه شیطون
نمیدونم باید چیکار کنم از دست این آتیش پاره...تمام کشوها و کمدارو باز میکنه و جدیدا هم که با آرامش خطا در میاره
بلا روز گاریه مادری کردن ها
دیروز عصر بعد از اینکه پسر باز دوباره شروع کرد به بداخلاقی و چونه کوشولوشو کوبید به میز(تمام صورتش این روزا زخم و زیلیه)آقای پدر مارو برد پارک شاید حال هممون بهتر بشه!که خداروشکر افاقه کرد!
الهی مادر قربون اون خندیدنات پسر گلم،زمین و آسمونا بلا گردون چشمات بشن که این روزا اینقدر گریونن،خدایا خودت حافظ پسرای من باش که هیچ وقت چشاشونو غمگین و دلاشونو پر درد نبینم.