ما برگشتیم!!!
ما برگشتیم!!!!!!
بعد از یه مدت خمودگی حاصل از تنبلی !!و یه مسافرت دو سه هفته ای!!
ما برگشتیم!!!!!!!
شازده کوچولوی نقاش باشی این روزا قلم وکاغذ و تخته مغناطیسی شو لحظه ای از خودش دور نمیکنه و به محض روِیت مامان و بابا سریع خودش و میرسونه و با پیشکش ابزار نوشتاری تقاضای کشیدن هن هن میکنن!!البته داستان به کشیدن هن هن ختم نمیشه و کم کم کلمات مفهوم،نیمه مفهوم،نا مفهوم و من در آوردی هم به داستان اضافه میشه!
اوایل بهمن رفتیم کرمان،جای تمام دوستان خالی بسیار سفر دلپذیری بود پر از عروسی و مهمونی و دید و بازدیدو البته برف!!!
پسر کوچولوی برف ندیده مادر تا از دهن داییش در رفت که داره برف میاد اونقدر بف بف زد که هممون مجبور شدیم ساعت10 شب شال و کلاه کنیم و بریم کوچه تا شازده برف بازی کنه!!!فسقلی هم تا اونجایی که از دستش بر میومد تو برفا راه رفت و شیطونی کرد و البته برف خورد!!!
شازده و صدرای ناناز!
صدرا کوچولو،عسل مامان،حسنا و شبنم کوشولو
گل منی خوشتیپه!!
تو این چند روز دوتا عروسی دعوت بودیم،عروسی دختر عمه و پسرخاله!
پسر مامانم طبق معمول بسی قدم زدن! و بسیار نانای کردن!!(میگن حلال زاده به داییش میره دیگه!!) و جایگاه عروس و داماد و ترک نکردن!!!
خداروشکر جایگاه اونقدر بزرگ بود که بین شازده و عروس وداماد و جماعت رقصنده!تقسیم بشه!!!
(ولی حالا که دارم عکساشو انتخواب میکنم همشون مورد منکراتی دارن)
5بهمن تولد آقای پدر بود که پیش هم نبودیم!باز هم تولدت مبارک عزیزم!!
11بهمن هم تولد عمه طاهره بود!تولدت مبارک عمه خانم!
فدای پسرم بشم که از پارسال تا الان اینقدر بزرگ و مرد شده!!!!