خاطرات کرمان گردی(2)
مامان بزرگم یه خونه باغ داره که خیلی از اوقات بچگی من اونجا گذشته،چون اولین نوه بودم و عزیز دردونه!حسابی جولان میدادم و عالمی داشتم...خیلی این خونه رو دوست دارم گرچه بعداز مزگ پدر بزرگم کمتر اونجا دورهم جمع میشن ولی همون آخرهته ها هم خیلی خاطره انگیزه!یه باغ پر از درختای انار و انجیر و یه عالم گل نرگس!!
گاهی خیلی دلم میگیره که سروش باید تو این خونه های فسقلی بزرگ شه...
تلاش پدر برای شیرجه نزدن پسر
این انار خوشمزه هدیه به همه ی خاله های مهربون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی