محرم
امروز1/09/1392 منو مامانی شازده پسرو آماده کردیمو بردیم حسینیه برای مراسم شیرخوارگان،فسقلی یه تیکه ماه شده بودی.فکر کنم کم کم داری یاد میگیری چطوری آب دهنتو قورت بدی که سینت صاف بشه!!
چقدر خوشحالم که زردیت برطرف شده،چقدر خوشحالم که تورو دارم،چقدر زندگیمون بودنتو کم داشت.دوست دارم شازده کوچولو،هم تورو هم باباتو...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی