سال تحویل پر استرس!
یکی دو هفته است که اومدیم کرمان ولی بابا هنوز نیومده پیشمون.همه فامیل رفتیم خونه دایی مهدی تا لحظه سال تحویل دور هم باشیم.یه لحظه،فقط یه لحظه گذاشتمت روی تخت روسریمو درست کنم نمیدونم چطوری از بین دست و پام سر خوردی و به صورت افتادی رو زمین،خدای من نمیدونی اون لحظه چی به من گذشت.فقط همین بس که تا چند روزاز شدت ضربه ای که زده بودم به سرم گوشه چشمم خون مردگی داشت!!بازم خداروشکر که به خیر گذشت!ولی روی بینیت زخم شدببشید
اینم آبتین کوچولو دومین نتیجه خاندان ضیائی بعد گل پسرم!و باباییش!!
سروش شیطون و مادر جونش!
اینم سروش و مامان خونه حسنا جون!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی