سروش نازنین سروش نازنین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

♕ سروش شازده کوچولوی من! ♕

پو سیا بینی!

1393/9/21 17:11
نویسنده : مامان سمانه
994 بازدید
اشتراک گذاری

دو هفته پیش یه مطلب بلند و بالا نوشتم که از صدقه سر نی نی وبلاگ عزیز سه سوته پرید!

اونقد حرصمو درآورد که تا امروز صفحه شو وا نکردم!

داشتم میگفتم که:

یه روز عصر حدود10-15 روز پیش!!!ظهر که رفتم بالا پسر رو بیارم سروش چند تا دونه مروارید و نگین دستش بود و بازی میکرد.چند دفعه اومد گفت " پو سیا؟" گفتیم لابد رفته زیر مبل!

اومدیم پایین،ساعتای 5-6 مادر و پسر از خواب پا شده بودیم و داشتیم با هم بازی میکردیم که یهو شازده پسر گفت "پو سیا بینی!"   گفتم چی مامانی؟ ایشونم تکرار فرمودند که " پو سیا بینی" و به بینی مبارک اشاراتی فرمودند! به سرعت نور پسر رو خوابوندم رو پامو دیدم بلللللللللللللله! یک عدد نگین سیاه رنگ اون اعماق بینی آقا پسر جا خوش کرده!منو میگی یه لحظه سکتهه رو زدم......

بعد چند دقیقه که به حالت عادی برگشتم یه دونه موچین ورداشتم که نگینو بکشم بیرون که با اشارات نظر! توپ سیاهه رفت بالاتر! همچین کوبوندم رو پام که بچم زد زیر گریه! داشتم میمردم!ظهر مادر شوهرم گفته بود که عصر میخوان برن خونه ی خواهرشون و من چون نیم ساعت پیش صدای در اومده بود مطمئن بودم رفتن.دستپاچه و بغض کرده زنگ زدیم به آقای همسر که کجایی؟اوشونم فرمودند در قلب پایتخت و این یعنی دست کم دو ساعت دیگه باید منتظر اومدنش باشم...پاهام شل شد ....افتاده بودم رو مبل که یهو مادر شوهرم در و باز کردو اومد تو!خدارو شکر که هنوز نرفته بودن...  به سرعت نور لباس پوشیدیمو پسر رو برداشتیم رفتیم همون درمانگاهی که واکسن آنفولانزای پسر رو زده بودیم!تو ماشین من دل تو دلم نبود هی اشکامو پاک میکردم که بچم ناراحت نشه ...بچمم ذوق زده که "اومدیم ماشین آقا دده" اونقد بلبل زبونی و شیطونی کرد که یه خورده دل منم آروم شد.

به محض اینکه وارد سالن پذیرش شدیم سروش گفت"نه،اینجا نییم بییم دده" بچم محیطشو شناخته بود فکر میکرد بازم اومدیم آمپول بزنیم!خداروشکر متخصص گوش و حلق و بینی داشتن و خلوتم بود و یه خانم دکتر جوون و با حوصله بود! به امر به قول سروش "خاله دکتر!" پسر رو محکم گرفتمو دکتر طی دو مرحله توپ سیاه و از بینی شازده پسر در آورد!! وای که چی گذشت تو اون نیم ساعت کشف توپ سیاه تا درآوردنش!!

تازه مامانی پسر وقتی نگین و دید گفت این نگین دیروز دست سروش بوده!! خدارو شکر ختم به خیر شد!

 

  • تو این سه ماه خداروشکر سروش با رفتن من خیلی خوب کنار اومده!وقتی شیفت ظهری هستم طرفای ساعت 11 میاد پیشم و میگه "بییم مامانی!" البته  قسمت اعظمش به خاطر مامانی خوبشه که کلی با پسرم میرن جلسه و خرید ! پسرم هم کلی تو جلسات سینه میزنه و حسین حسین میخونهتازه ازشم بپرسیم خانما تو جلسه چی بهت گفتن با اون زبون شیرینش میگه "ماشالا!!"

 

  •  چند روز پیش تو تلویزیون دیده یه آقا کوچولویی پیانو میزنه اومد بغلمو گفت " پیانو دیخییم(بخریم)" کلی تعجب کردم! گفتم پیانو بخریم چکار کنیم؟ با یه حالت حق به جانبی گفت "سیوش دیزنه(بزنه)" بعدم رو دسته ی مبل شروع کرده به پیانو زده! فکر کن!! تو دو سال و چهار ماهگی پیانو میخواد احتمالا تو چهار سالگی باید بفرستیمش فضا 

 

  • عمه زهرا اومده پایین ،موقع رفتن آروم به ما گفت من جیم شم!یهو سروش سرشو از رو اسباب بازیاش برداشت و گفت" عمه،جیم ،نزن"!

 

  • دیروز سررسید منو از تو کیفم برداشته و برچسبای ستاره ای رو که بچه ها م سر گرفتن هر کدومش خودشونو میکشن و چسبونده به سر و صورتش!بر طبق آخرین متد تربیت فرزند!حرصمو فرو دادم و بقیشو از دستش گرفتم و گفتم سروش چقد خوشگل شدی! یه وری نگام میکنه و میگه " نه زیبا شدم!"

 

  • خونه ی مادر شوهرم بودیم سر سفره هی تند وتند "شیابه"(نوشابه) میخواست.منم هی سرش کلاه میذاشتم و آب قاطیش میکردم یا بهش دوغ میدادم!به محض اینکه باباش از در اومد تو پرید بغل باباش که : " با باجون،بابا حسین" بعدم پدر و پسر ته هرچی شیابه بودو در آوردن

 

وقتی که دفتر جذابیتی برای پیکاسوی کوچک من ندارد

 

 

بعله

 

 

راستی گفتم که نازنینم الفبای فارسی رو هم یاد گرفته و میخونه؟ ولی تو نوشتنشون مشکل داره

تازه فهمیدم چرا الفبا رو به بچه ها توبه تو یاد میدن!خدایی فکر کنین،چ ج ح خ -ب ت پ ث - ع غ -... تفاوت فقط در نقطه!!

 

 

مامان مو!!!

 

 

"کایمو چوچولو"(کامیون کوچولو)!!

 

 

آهان...

 

 

بیییزم(بریزم)

 

 

آپتاد.....(افتاد)

 

 

 

*عسلکم تا امروز 2 سال و 4 ماه و 7 روز سن دارد*

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان محمدحسین
24 آذر 93 12:18
عزیز دلم... قربون اون شیرین زبونی هات... وای خدا رو شکر چقد خیرش گذشته...
مامان سمانه
پاسخ
خدا نکنه خاله جون تو رو خدا میبی خواهر
رها
28 اردیبهشت 94 11:46
سلام دوست عزیز ببخشید اگه دخالت میکنم اما در جریان کار با کودک هستم نوشتن رو تا 6 سالگی به هیچ عنوان اموزش ندین به کودک دلبندتون متاسفانه عواقب خیلی بدی داره که من الان شاهد هستم موفق و پیروز باشید
مامان سمانه
پاسخ
چشم!
تک دختر مامانش
18 تیر 94 20:33
سلام خاله جان. خوشحال ميشم به منم سر بزنید. دووووووستون دارم.
مامان سمانه
پاسخ
سلام به روی ماهتون! چشم حتما