آخرین روزهای تابستانه
سلام نازنینم!
یه خورده وقفه افتاد تو نوشتن روزمره هامون!ببشید!!
یه چند روز قبل از تولدت واسه عمه زهرا خواستگار اومد و تو چند هفته مراسم نامزی و عقدکنون داشتیم شما الان دو تا عمو مرتضی داری.ایشالا که همه خوشبخت و شاد باشن!
بعد از مراسم نامزدی عمه ،منو شما رفتیم کرمان!من که دلم حسابی تنگ تنگ شده بود شمام از گریه های جدا شدنت از مادر جون و پدر جونت معلوم بود که دیگه دلتنگی کردن و بلد شدی.
بیشتر از سه ماه کرمان نرفتیم و تو این مدت کلی اتفاقای خوب افتاده بود!آرام کوچولو دنیا اومده!فرزاد نامزد کرده،دو سه تا هم عروسی داشتیم که ما نبودیم
این عروسک خوشگل آرام خانم هستن!سومین نتیجه خانواده بعد از شازده پسر و آبتین خان !
سیوش(تلفظ جدید بهد از هی هی!)در پارک!
سیو ش بعد از خوردن آب هویج
یه عصر زیبا تو باغ انار ننجان!
گل پسر تو خونه درختی!!
سروش این چیه؟انااا!!
آخ که این درخت از عشق تو مجنونه مادر
کرمان رفتن ما خداروشکر همیشه پر از مهمونی و دور هم بودنه،هر چند روز هم که بمونیم بازم یه چند جا هست که نرفتیم و میمونه واسه دفعه بعد.این سفر هم همینطور بود هم مادر جون یه مهمونی خوب برگذار کرد هم کلی خاله دایی ها زحمت کشیدن و مارو دعوت کردن.اول دوست داشتم تو کرمان هم واست تولد بگیرم ولی یه خورده تولد اینجارو دیر گرفتیم و نرفتنمون طولانی شد دیگه حس کردم از وقتش گذشت!ایشالا سال دیگه!ولی تو مهمونی مادر جون مهمونا لطف کردن و واسه شما هم کادو آورده بودن که اکثرشونو گذاشتم کرمان موند فقط یکیشو که شما باهاش بیشتر بازی کردی رو آوردم
خانوادمم طبق معمول همیشه خجالت زده مون کردن و 200هزار تومن پول کادو دادن.
مرسی بابت همیشه پشتوانه بودنتون
سروش و سیاوش و سپهر (پسرای گل دوست عزیزم)
این آقا پسر ذوق زده تو اطاق خوشگل شهراد ناناز تشریف دارن و حسابی هن هن بازی کردن!
سروش و شهرزاد عزیزم!
سروش اگه گفتی این چیه؟؟باااال!!
بله!!!!!!!!!!!اینم که بدون شرح ماجراست