سروش نازنین سروش نازنین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

♕ سروش شازده کوچولوی من! ♕

سال تحویل پر استرس!

یکی دو هفته است که اومدیم کرمان ولی بابا هنوز نیومده پیشمون.همه فامیل رفتیم خونه دایی مهدی تا لحظه سال تحویل دور هم باشیم.یه لحظه،فقط یه لحظه گذاشتمت روی تخت روسریمو درست کنم نمیدونم چطوری از بین دست و پام سر خوردی و به صورت افتادی رو زمین،خدای من نمیدونی اون لحظه چی به من گذشت.فقط همین بس که تا چند روزاز شدت ضربه ای که زده بودم به سرم گوشه چشمم خون مردگی داشت!! بازم خداروشکر که به خیر گذشت!ولی روی بینیت زخم شد ببشید     اینم آبتین کوچولو دومین نتیجه خاندان ضیائی بعد گل پسرم!و باباییش!!   سروش شیطون و مادر جونش! اینم سروش و مامان خونه حسنا جون! ...
2 مهر 1392

یلدا مبارک!!!

اولین یلدات مبارک شازده پسرم!   سروش و علیرضای عزیز   و عرفان!   عاشق بوییدنتم،عاشق طعم اون چونه گرد و خیستم فسقلی آب دهنی!!! هنوزم شبا یهو از خواب میپرمو نفس کشیدن آرومت آرامش میده به لحظه های بیقراریم.اگه همه از داشتن بچه اینقدر غرق عشق و لذتن پس خدایا رحم کن به حال بی بچه ها...   ...
2 مهر 1392

اولین وعده غذا!!

امروز 91/11/4 اولین وعده غذاتو خوردی!دو تا قاشق پوره سیب زمینی!!! الهی قربون اون صورت کروکثیفت عشقم منوی روز دوم:پوره هویج(دوست نداشتی!) منوی روز سوم:حریره بادام(بهتر بود!!)   ...
2 مهر 1392

شیطون بلا!

چقدر امروزت با دیروزت فرق میکنه،چقدر هر روز شیرینترو باهوشترو صدالبته شیطونتری!!!           سروش و دایی سلیم که جونش در میره واسه شازده پسر!       ...
1 مهر 1392

فرشته مادر!

خدایا اگه همه فرشته هاتو همینقدر دوست داشتنی آفریدی من عاشق خالقشونم.خدایا خودت حافظ فرشته من و تمام فرشته ها باش. فرشته کوچولو،دیشب تو خواب عین هلیکوپتر دور خودت میچرخیدی!بعد یهو میچرخیدی رو سینتو سرت و میذاشتی رو دستات!! تو شیرینترین هدیه خدایی نانازم!!   ...
1 مهر 1392

روروئک سواری!!

اولین بار که گذاشتیمت تو روروئک چند بار دکمه هاشو زدیم که موزیک بزنه تو خوشت بیاد،چند لحظه که گذشت دیدیم باز داره موزیک میزنه خیلی تعجب کردیم،با خودمون گفتیم نکنه به این سرعت یاد گرفتی! بعد بررسی های مبسوط فهمیدیم اونقدر آب دهن شازده پسر ریخته رو صفحش بیچاره قاطی کرده!! (تمام زمستون یه پیشبند به شما بسته بودم،3-2تا روی بخاری در حال خشک شدن بود،اولین مورد توی لیست خرید  هم پیشبند بود )   امروز91/11/23قند و عسل مامان با روروئکش تمام آشپزخونه رو هی رفت جلو تا خورد به یخچال و کابینت،هی مامان از بن بست نجاتش داد،هی خورد به...(دنده عقبت کار نمیکنه انگاری!!)     ...
1 مهر 1392

تولد باباجون!!!

بهمن برای من یه ماه خاصه،یه حس خوبی توش هست.5ام بهمن تولد نازنین همسرمه، آرومترین،عاقلترین و صبورترین همسر دنیا! دوست دارم عاشقترین مرد خدا...       ...
1 مهر 1392

سفر با بوی عید

91/12/9امروز با بلیطایی که مادر جون و پدر جون واسمون فرستاده بودن پریدیمو رفتیم کرمان،توی فرودگاه دایی سلیم و مادر جون اومده بودن دنبالمون یه راست رفتیم خونه خاله حمیرا دیدن ننجان،بقیه خاله ها و دایی علی هم اومده بودن دیدن شازده پسر نانازم!! فرودگاه کرمان: ...
1 مهر 1392

بدون عنوان

 کوچولوی نازنینم،چند روزه پاهات بدجوری سوخته،میمیرم و زنده میشم تا پوشکتو عوض میکنم.نازک بدن منی شازده کوچولو! ولی عوضش امروز بدون اینکه پشتت چیزی بذارم چند دقیقه نشستی ولی تا یه لحظه سپردمت دست بابایی به پشت افتادی   ...
1 مهر 1392